موضوعات: "تربیتی" یا "حماسه عاشورا"

فلسفه تشریع امامت در خطبه فدکیه

فلسفه تشریع امامت در خطبه فدکیه

حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه پس از حمد و ثنای خداوند، بیان نعمت های الهی، فلسفه آفریننش و فلسفه احکام الهی می‌فرماید:

1. «و طاعتنا نظاما للملة»؛و اطاعت از ما اهل بیت نظم آیین و شریعت را به دنبال دارد.

این جمله و جمله بعدی عطف بر«فجعل الله الایمان…» است که در همین خطبه آمده است. بنابر این، معنایش این‌گونه است: خداوند اطاعت از ما اهل بیت را موجب نظم شریعت قرار داد.

روشن است که اطاعت از اهل بیت(ع) سبب نظم شریعت می‎شود؛ چرا که تمام مردم اطراف محور دین جمع می‌شوند و آن محور توسط امامی که عالم‌ترین و با تقواترین و جامع همه کمالات است، تبیین می‎شود. اهل بیت(ع) نسبت به دین از دیگران آگاه­ترند و به حقایق قرآن آشناتر؛ زیرا علم آنان به مبدأ وحی متصل است و به طور طبیعی هماهنگی امور دینی در اطاعت از آنان خواهد بود.

2. «و امامتنا أمانا من الفرقة [للفرقة]»؛ و رهبری ما را سبب ایمنی از تفرقه و پراکندگی قرار داد.

در این‌جا حضرت فاطمه(س) مسئله امامت را بیان کرده‌اند و به خلیفه و مردم تذکر داده‌اند که امامت و جانشینی پیامبر اسلام(ص) از آن ما است، و خدا آن‌ را برای جلوگیری از تفرقه مردم و جمع شدن دور یک محور قرار داده است. به بیان دیگر، خدای متعال امامت را قرار داده، تا این‌که امت اسلام متفرق نشوند و هر کدام به یک طرف نروند، محوری که عقل نیز آن‌را پذیرفته است. وقتی که شخصی از هر جهت؛ از جهت علم، تقوا، تدبیر، عدالت، ارتباط با خدا و … بر دیگران رجحان داشته باشد، طبعا همه باید به سراغ او بروند، وقتی چنین شد، بنابر این تفرقه و پراکندگی به وجود نخواهد آمد.

این سخن الهام گرفته از حدیث ثقلین است که دختر رسول گرامی اسلام(ص) آن‌را در خطبه فدکیه مطرح می‌کند. آن‌جا که پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید؛ اگر بعد از من قرآن و اهل بیت(ع) را الگو قرار دهید و از آنها پیروی نمایید، هرگز دچار گمراهی، ضلالت و تفرقه نخواهید شد.

این دو فقره، در حقیقت بیان‌گر یک مضمون‌اند و آن این‌که نظام و بقای آیین و شریعت اسلامی و مصون بودن از تفرقه و پراکندگی، در گرو پیروی از رهبری اهل بیت(ع) است.

البته گفتنی است که برخی،در این‌جا «ملت» را به «امت» معنا کرده‌اند که منافاتی با آنچه ما بیان کرده‌ایم ندارد. بدیهی است که هر جامعه‌ای برای نظام و بقا باید دارای قطب فکری باشد که در رأس هرم بتواند تمام افکار و نظرها را به خود جذب کند و خلأ موجود را از این ناحیه بر طرف کند که در این صورت زمینه‌ای برای اختلاف باقی نمی‌ماند.

شریعت و جامعه‌ی اسلامی نیز برای ایمن ماندن از هر گونه اختلاف و پراکندگی در تمام ابعاد، پبروی از اهل بیت و اطاعت از آن بزرگوران را می‌طلبد؛ چراکه آنان با اتصالی که به منبع وحیانی و عالم غیب دارند، جواب‌گوی رشد افکار بشری در هر تمام زمینه‌ها، از اقتصاد گرفته تا سیاست، حقوق و… هستند.   

آیات مرتبط

سوره النساء (59) : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

قالت السيدة الزهراء (س) في الخطبة الفدكية: “طاعتنا نظاماً للملة و إمامتنا أمانا من الفرقة” كيف نثبت هذا الأمر؟ أي كيف تكون قيادة الأئمة (ع) مؤدية إلى نظم الدين و مانعة من التفرقة؟
 

 

 

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

نکات ناب اخلاقی از سيره پيامبر (صل الله علیه وآله)

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً 

 مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکوئى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند. 

    در سالروز ميلاد فخر کائنات،‌ رسول اعظم، خاتم‌النبيين حضرت محمدبن عبدالله چهل نکته ناب از سيره آن حضرت را تقديم ارادتمندان ساحت قدسي نبي عظيم‌الشان اسلام میکنیم.

1)     دائماً متفکر بود

2)      اکثر اوقات ساکت بود

3)     خلقش نرم بود

4)     کسي را تحقير نمي‌‌کرد

5)     دنيا و ناملايمات هرگز او را به خشم نمي‌آورد

6)     حقي پايمال مي‌شد از شدت خشم کسي او را نمي‌‌شناخت تا اينکه حق را ياري کند

7)     هنگام اشاره به تمام دست اشاره مي‌فرمود

8)     وقتي خوشحال مي‌شد چشمها را به ‌هم مي‌نهاد

9)     بيشتر خنده‌هاي آن حضرت تبسم بود

10) مي‌فرمود حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را ابلاغ کنيد

11) هر کس را به مقدار فضيلتي که در دين داشت احترام مي‌کرد

12) با مردم انس مي‌گرفت و آنان را از خود دور نمي‌کرد

13) در همه امور اعتدال داشته و افراط و تفريط نمي‌کرد

14) زبان خويش را از بيان سخنان غيرضروري کنترل مي‌کرد

15) در انجام وظيفه به هيچ وجه کوتاهي نمي‌کرد

16) بافضيلت‌ترين فرد نزد پيامبر خيرخواه‌ترين آنان براي مردم بود

17) پيامبر در هيچ محفل و انجمني نمي‌نشست و برنمي‌خاست جز آنکه به ياد خدا باشد

18) در مجالس جايگاه خاص براي خود برنمي‌گزيد

19) هنگامي که بر جمعي وارد مي‌شد در جاي خالي مي‌‌نشست و به ياران خويش دستور مي‌داد اين گونه عمل کنند.

20) هر کس براي رفع نياز رجوع مي‌کرد نيازش را برآورده مي‌کرد يا با کلام دلنشين آن حضرت قانع مي‌شد.

21) رفتار پيامبر آنقدر نرم بود که مردم او را همچون پدري دلسوز و مهربان مي‌دانستند و حق همه مردم نزد آن بزرگوار يکسان بود

22) مجلسش مجلس بردباري، حيا، صدق و امانت بود

23) عيب‌جو نبود و از کسي هم تعريف زياد نمي‌کرد

24) پيامبر نفس خود را از سه چيز پرهيز مي‌داد جدال، پرحرفي و سخنان غيرضروري

25) هرگز کسي را سرزنش نمي‌کرد

26) در پي لغزش‌هاي مردم نبود

27) سخن نمي‌گفت مگر در جايي که اميد ثواب در آن وجود داشت

28) سخن کسي را قطع نمي‌کرد مگر اين که از حد متعارف تجاوز مي‌کرد

29) به آرامي و متانت گام برمي‌داشت

30) کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود

31) رسول خدا (ص) شجاع‌ترين، بهترين و سخاوتمندترين مردم بود

32) پيامبر در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکيبا بود

33) پيامبر بر روي زمين مي‌نشست و غذا مي‌خورد

34) با دست خويش کفش خود را وصله مي‌زد و جامه خود را با دست خود مي‌دوخت

35) آنقدر از ترس خدا مي‌گريست که جاي نماز آن حضرت نمناک مي‌‌شد

36) هر روز هفتاد بار استغفار مي‌کرد

37) لحظه‌اي از عمر بابرکت خويش را بيهوده نمي‌گذرانيد

38) ديرتر از همه مردم به خشم مي‌‌آمد و زودتر از همه راضي مي‌گشت

39) با ثروتمندان و تهيدستان يکسان دست مي‌داد و مصافحه مي‌کرد وقتي به کسي دست مي‌داد بيش از او دست خويش را باز نمي‌کشيد

40)با مردم شوخي مي‌کرد تا مردم را خوشحال سازد.

انشاءالله که عامل به سیره آن حضرت باشیم.

 

تکمیل بحث حدیث قدسی راحتی در بهشت

راحتی در بهشت

بعد می‌فرماید «و إنّي وَضَعتُ الرَّاحَةَ فِي الجَنَّةِ وَ النَّاسُ يَطلُبُونَهُ  فِي الدُّنيَا فَلَم يَجِدُوهَا » من محل استراحت را بهشت قرار دادم، مردم آن را در دنیا جستجو می‌کنند. 
دنیا جای استراحت و راحت طلبی نیست. اجازه بدهید این نکته را عرض کنم، إن شاء الله از باب تعریف نباشد.
بعد از رحلت والد ما(رض) شاید این مسأله برای من دو سه ساعت یا کمتر از یک نصف روز پیش آمد که من فکر کردم هیچ مسئولیتی ندارم و تا الان که ایشان بوده مسئولیتهای فراوان بوده، انتظارات و توقعات بوده و باید کار می‌کردیم. به خودم گفتم اگر من یکی دو درس بگویم، بقیه‌اش را هم استراحت می‌کنم. می‌خواهم بگویم این افکار پیش آمده و خدا لطف کرد. این مرکز فقهی که هم در قم است، هم در مشهد است، هم در افغانستان است و هم در سوریه است، یا بخش فرهنگی عظیمی ‌که داریم که واقعا فعال است، بخش کلام و تخصصی که داریم، یا کارهای زیاد دیگری که بحمدالله هست، گفتم ما نسبت به اینها مسئولیتی نداریم، برویم راحت زندگی کنیم. 

بعد از مدتی واقعا لطف خدا بود که گفتم اگر این کار را کردم،‌ چه جوابی برای خدا دارم؟! اگر فرض کنید یک روز بشود این مرکز فقهی را اداره کرد، من حجت ندارم برای اینکه همان یک روز را هم تعطیل کنم. واقعا خدا لطف کرده است. این حالت برای انسان پیش می‌آید. 
گاهی اوقات انسان می‌خواهد راحت طلبی کند. اما اگر این روایت مدّ نظر ما باشد که جای راحت طلبی دنیا نیست، در دنیا تا می‌توانیم زحمت بکشیم و کار کنیم، آن کسی که بالاترین قدرت را دارد با آن کسی که هیچ قدرتی ندارد هردو از نظر راحت طلبی یکسان هستند. یعنی دنیا اصلاً جای راحتی نیست. او یک نوع مشکلات دارد و این هم یک نوع مشکلات دارد. راحتی در آخرت و در جنت است.
پس بیاییم این را واقعا از زندگی خودمان محو کنیم. البته این که می‌گویم راحت طلب نباشم، معنایش این نیست که دیگر اصلا استراحت را بطور کلی ترک کند و به فکر راحتی نباشیم. 

ادامه مطلب حدیث قدسی بی نیازی در قناعت

بی نیازی در قناعت

مطلب سوم«و إنّي وَضَعتُ الغِنَي فِي القَنَاعَةِ وَ النَّاسُ يَطلُبُونَهُ بِالأموَالِ فَلَم يَجِدُوهُ أبَداً»بی نیازی را در قناعت قرار دادم، اما مردم در اموال دنبال آن می‌گردند. مراد از این غنی، فقط غنای مالی نیست؛ غنای در اعتبار و عنوان هم هست. 
غنای مالی که روشن است. اگر کسی در خورد و خوراک و پوشاک مقداری امور خودش را جمع و جور کند، و به أقلّ آنچه که زندگی بگذرد خودش را قانع کند، قانع کند به این معناست که به آن راضی باشد، بگوید بس است، این از همه مردم بی نیازی پیدا می‌کند. اما اگر بخواهد پولش را زیاد کند، باید برود تملق و چاپلوسی کند، دروغ بگوید، حقه بازی کند. اگر می‌خواهد زندگی‌اش را توسعه کاذب بدهد نیاز به این امور دارد. اما باز می‌شود گفت حتی در عنوان و اعتبار هم همینطور است. اگر انسان راضی و قانع باشد به اینکه من کوچکترین طلبه هستم. 
امام(ره) می‌فرمود «از من طلبه کوچک یا حقیر». واقعا خودش را یک طلبه فرض می‌کرد. ما به این قانع باشیم که طلبه هستیم، دیروز طلبه بودیم، امروز هم طلبه هستیم، پنجاه سال دیگر هم اگر خدا به ما عمر داد طلبه خواهیم بود. عناوین، وجود ما را نگیرد. قبلاً عرض کردم وقتی پاکت نامه برای ما می‌آید، اول پشتش را نگاه نکنیم ببینیم چه نوشته است، که اگر با القاب نوشته با احترام باز کنیم. آدم خودش را از این امور بی نیاز کند. هر عنوانی برایش ذکر کردند فرقی برای او نداشته باشد. 
این بسیار مهم است مخصوصا در همین رشته ما. البته در رشته‌های علمی، نوع علما گرفتار این مسائل هستند. در رشته های دانشگاهی اگر به یک کسی که پروفسور است بگویند دکتر، فریادش بلند می‌شود. والد ما(ره) یک وقتی در یکی از بیمارستانها بستری بودند. یک وقت به من فرمودند که اینها هم مثل ما گرفتار هستند. گفتم چطور؟ فرمودند به آقایی که من را معاینه می‌کند گفتم آقای دکتر! یک روز به من گفت من پروفسور هستم، دکتر نیستم! ‌ بالاخره انسان گرفتار این آفات علم است. انسان وقتی مقداری علم پیدا کند دنبال این است که عناوینش را بیشتر کنند. 
ما واقعا همیشه و روز به روز مجهولاتمان بیشتر می‌شود، مسئولیّت ما بیشتر می‌شود، وظایف ما بیشتر می‌شود. روز به روز انسان احساس خطر کند. اگر واقعا اینطور باشد انسان احساس می‌کند دارد پایین می‌آید. بله، انسان در پیش خدا اعتبار داشته باشد، آن خیلی مهم است. 
وقتی کسی به انسان اهانت کرد، یا تعبیر بدی کرد، وقتی کسی خواست انسان را تنقیص کند، انسان یاد این روایت بیفتد، آیا من «سمی فی ملکوت السما عظیما» هستم یا نیستم؟! حالا مردم هرچه می‌خواهند بگویند. این مشکل است. من حالا خودم هم دارم حرف می زنم آسان است، من هم نمی دانم آیا عامل به اینها هستم یا نه؟ شاید هم نباشم؛ گرفتار هستیم، همه گرفتاریم. عرض کردم وقتی انسان به خانه می‌رود، توقع دارد زنش توجه دیگری کند به اعتبار این که عالم است. نه، تو شوهر او هستی، مثل آن بقالی که شوهر زنش است، باید انسان خودش را اینطور فرض کند، غیر از این چیزی نیست. 
انسان باید اینقدر زحمت بکشد تا این ملکه انسان شود. غنا پیدا کند. بالاترین غنا این است که انسان قناعت داشته باشد به این که یک عنوان کوچک هم برایش زاید است، دراین صورت راحت می‌شود. وقتی راحت شد بی نیاز است.

ادامه مطلب حدیث قدسی عزت در خدمت به خدا

عزت در خدمت به خدا

دومین مطلب «و إنّي وَضَعتُ العِزَّةَ فِي خِدمَتِي وَ النَّاسُ يَطلُبُونَهَا فِي خِدمَةِ السَّلاطِينِ، فَلَم يَجِدُوهَا أبَداً»؛می‌فرماید من عزّت را در خدمت به خودم قرار دادم -در آن روایت مربوط به حضرت موسی(ع) می‌فرماید من عزت را «فی قیام اللیل» قرار دادم، البته منافاتی هم ندارد-، مردم خیال می‌کنند بله قربان گوی سلاطین شود. سلاطین از پادشاه گرفته، وزیر گرفته، مدیر کل گرفته، تا یک مسئول جزء. یعنی آن کسی که سلطنت می‌کند و لو در یک محیط کوچک. 
برای ما طلبه‌ها این خیلی مهم است. اگر می‌خواهید عزیز باشید، ببینید چه چیزی خدمت به خداست. حالا خلق خدا می‌خواهد بدش بیاید یا خوشش بیاید. مسئول و رئیس شما بدش بیاید یا خوشش بیاید، باید دید چه چیزی خدمت برای خداست. 
یک وقت یکی از علمای تهران یک مطالبی گفته بود که این بر خلاف ضرورت فقه و دین بود. عده دیگری از علماء تهران خدمت مرحوم والد ما(ره) آمده بودند، در همان جلسه ایشان اظهار نگرانی کرده بود که چرا فلانی این حرفهای باطل را می‌زند؟! و تعابیر بسیار تند و پیغام تندی را به این آقایان فرمودند از قول من به این آقا بگویید. حتی اینقدر تند بود که پرسیدند آقا عین همین تعابیر را بگوییم؟! فرمودند عین همین تعابیر را بگویید. اینها که رفتند من به ایشان عرض کردم شما که یک چنین پیغام تندی را دادید می‌دانید این آقا در مسأله مرجعیت شما را أعلم می‌داند، هر کس از او سؤال می‌کند، متعیّن در شما می‌داند. فرمودند بله می‌دانم. گفتم حالا اگر این پیغامهای تند را به ایشان بدهند دیگر این حرفها را نمی‌گوید. فرمودند به جهنم که نمی‌گوید، مگر من مرجعیت را برای چه می‌خواهم؟! اگر از مرجعیت نشود برای خدمت به دین استفاده کرد چه ارزشی دارد؟
دقت کنید؛ ایشان این جملات را تصنعی نمی‌گفتند، ظاهر سازی نمی‌کردند که در باطن چیز دیگر باشد. می‌فرمود اگر این مرجعیت بدرد خدمت به دین خورد فایده دارد اما اگر بدرد دین نخورد فایده‌ای ندارد. گاهی اوقات در بعضی از مسائل انقلاب بعضی می‌گفتند آقا ایشان پیامهایی که می‌دهند یک مقدار رقیقتر شود. عین همین تعبیر را هم داشتند می‌فرمودند مرجعیتی که بدرد انقلاب نخورد به نظر من ارزشی ندارد. ایشان برای انقلاب خیلی ارزش قایل بود و گاهی اقات هم به ما می‌فرمودند که اگر می‌فهمیدید که چه مقدمات طویله و چه زحمات و مشقاتی و چه رنجهایی همه متحمل شدند تا به اینجا رسیده، شما بیشتر از ما فریاد انقلاب را می‌زدید. پس عمده و ملاک این کار این است که خدمت به دین خدا و خدمت به خداست. واقعا وقتی نمازتان تمام می‌شود سر را بر سجده بگذارید و از خدا توفیق خدمت به دین خدا را بخواهید. هیچ نعمت و توفیقی از این بالاتر نیست. عزت هم به دنبالش می‌آید. 
الحمدلله در حوزه ما این انگیزه از قدیم بوده، الان هم وجود دارد، نوع طلبه‌ها واقعا با مشقت زندگی می‌کنند، با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند و درس می‌خوانند تا اینکه بتوانند روزی به دین خدا خدمت کنند. اما امروز افراد طمّاعی که دنبال این هستند که طلبه‌ها را به جهاتی بکشانند یا برای ترویج شخصی خودشان از آنها استفاده کنند یا برای مسائل جناحی استفاده کنند یا برای مسائل دیگر استفاده کنند، در صددند که خدایی نکرده ما را در راه خدمت به خودشان قرار دهند. 
خیلی باید مواظب باشید. ما واقعا باید مراقب باشیم که ببینیم سنگ چه کسی را به سینه می‌زنیم! باید سنگ خدا را به سینه بزنیم! سنگ دین خدا را باید به سینه بزنیم. فکر این گروه و آن گروه و زید و بکر و خالد نباید به ذهن ما بیاید. واقعا وقتی امام(رض) صحبت می‌کرد انسان می‌فهمید تمام وجود او را خدا فرا گرفته است، محور تمام کارهایش این است و از او چیزی بیرون نبود. الحمدلله بزرگانی هم که امروز هستند همینطور هستند. 
ما باید از اینها یاد بگیریم. باید حرف زدن ما، منبر رفتن ما برای خدا باشد. وقتی دعوت می‌کنند یک جا منبر بروید، آیا واقعا آن حرفهایی که می‌زنید را می‌سنجید که صاحب خانه و بانی خوشش می آید یا نه؟ بله می‌سنجیم. این یک بلایی برای ماست. وقتی می‌خواهیم یک مقاله بنویسم چند جانب را بررسی می‌کنیم! آنچه که در آن گم است؛ خدمت به خدا و ملاک خدایی بودن است. این که می‌گوید «وضعت العزّة فی خدمتی» ؛ خدمت در همه ابعاد است. واقعاً از خودمان مراقبت کنیم. خودمان را ارزان نفروشیم. خودمان را به راحتی در اختیار دیگران قرار ندهیم. اگر در فامیل نزاعی واقع می‌شود، اگر ما با یک گروهی بیشتر رفیق هستیم و بیشتر ارتباط داریم، اما وقت نزاع، باید جنبه رفاقت و اینها را کنار بگذاریم. این نکته خیلی مهمی است.

1 3 4 5 ...6 7